یعنی به نظرم وقتی آدم تصمیم به تغییر می گیرد تمام کائنات دست به دست هم می دهند و هم مشکلات هم خوشیها برای رسیدن و رشدت گام برمی دارند.
دیشب تصادفا با ملیحه صحبت کردم. چیزهای جدید فهمیدم و نکته های نابی آموختم. او رویاهای بزرگ داشته و واقققعا خواسته تا به آن تعلق گرفته است.عکس خانه رویایی اش روی دسک تابش بوده و هر روز ماه ها مشخصات همسرش رو نوشته و هر روز حدیث کسا خونده و زیارت عاشورا با تمام صدبار لعنش....گریه کردن زیر بارون و از خدا خواستن....نذر کردن....الان هم بهترین گزینه ها نصیبش شده...ی شوهر خوب و صبور. بسیاااااااااااار پولدار.خانه بیست .بقول خودش ماشینش از استادهاش بهتره.چون واقعا صمیمانه خواسته است و به آن رسیده.جالب ترینش این بود که دوست داشته عروس رفسنجانی باشه...یعنی خدای اعتماد به نفس!!!!!!!!!!!
و من به نتایج گهرباری رسیدم:
-من خیللللی اعتماد به نفسم پایینه .برای همین می افتم در مدار رابطه های دوزاری.اگر من بدانم کیم، شانم چیست به آدم های دوزاری محل نمیدم.
-من از تغییر می ترسم.از اینکه انتقالی بگیرم و تنها باشم می ترسم.ملیح گفت تغییر رویه بده!
-من مغرورم. حتی در دعا کردن.من هیچوقت با زاری و اشک چیزی از خدا نخاستم و این خیلی بده.
-من خیلی وقتم رو بیهوده هدر میدهم. این تلگرام وقت خور...
-دنیای مجازی من را اسیر کرده است.اصلا اگر نت نباشد و تلگرام، چه اتفاقی می افتد؟